یه وقتایی هم هست که خسته ای ،بی حوصله ای، ذهنت درگیره کارو درسو اینجور چیزاس و با تمام مرد بودنت ولی باز دیگه احساس میکنی کمرت داره میشکنه ...!
همه اینا باعث شده تا یکم ازش غافل شده باشی و کمتر بهش توجه کرده باشی..
غروب که میشه میری یه جای خلوت و میشینی و یه جای دور خیره میشی و دلت عجیب میگیره ...
یدفعه زنگ میزنه :
الوووو...مرد من !
کجایی تو پرنس ؟
کم کم هوا داره تاریک میشه ،نمیخوای بیای خونه ؟!
زود بیا که واست قیمه درست کردم!
اینارو که میشنوی یه نفس عمیق میکشی و فقط میگی "چشم بانو"
دوباره زندگی تو رگ هات جاری میشه ...
اره...گاهی فقط یک زن و احساساتش میتونه یک مرد رو از شکستن نجات بده !