مثل مهتاب بیداری و به تاریکی ام روشنی میبخشی
تویی ... آسمانی از احساس عشق،از خودگذشتگی
قلبی داری به وسعت دریا
درحالی که سنگینی غم و غصه کمرت را خم کرده
دنیایی از بی مهری و بی رحمی و بدی های مرا میبینی
اما باز
نمیبینی
تحمل میکنی
طبیعی ست جبران پذیر نیست این همه لطف برایم
دیگر حرفی نیست
به جز بی اندازه و بی وزن
دوستت دارم
نگاهت که میکنم ذهنم پر میشود از علامت سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخر چرا تا این حد از خود گذشتگی