وقتی خدا دستهایش را از پشت روی چشمانم گذاشت از لای انگشتانش انقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم
هر وقت سیلی خوردی؛بگو : یازهرا
هر وقت دستت رابستند؛بگو : یاعلی
هر وقت بی یاورشدی؛بگو : یا حسن
هر وقت آب خوردی؛بگو : یا حـسین
هر وقت شرمنده شدی؛بگو: ياعباس
ولی اگر:
تشنه شدی،آب نـخوردی،بی یاورشدی
دستت رابستند ، سیلی خوردی ، شرمنده شدي
بگو:
" امان از دل زینب "
دلم گرم خداوندیست که با دستان من
گندم برای یاکریم خانه میریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرا با آنکه میداند گنه کارم
وقتی داریم یواشکی یه غلطی میکنیم علاوه بر چپ و راست بالارم یه نیگا بندازیم..
گفتم خدایا عاشقم کن خدا خندیدو گفت:
اوکه باشد مرا از یاد میبری...
قسم خوردم که تا ابد در یادم میماني...
خدا او را به من داد و نظاره گر شد...
دستانش راگرفتم....
خدا دلش لرزید!!!
بوسیدمش....
خدا گریست!!!
درآغوش گرفتم....
خدا دورشد!!!
حالامن نه خدا را پیدا می کنم نه او را....
خدا در میان گناهانم گم شده و او در آغوش دیگری......
خداست دیگر...دنبال بهانه برای بخشش میگردد
ولی...
بنده است دیگر..آغوش شیطان را گرمتر میبیند