جسد يک پسر در كنار قبر دوست دخترش ک خود كشى كرد...
اين پسر عاشق ی دختره ميشه که خانواده دختره اون رو بهش نميدن و ميگن دخترمون الان سنش كمه بزار يك دو سال بگذره. پسره ميره انگليس هر روز با موبايل و اينترنيت با دختره در ارتباط بود.
بهش ميگه هر چه زودتر برميگردم دوباره ميام خواستگاريت ولى خانواده دختره فيسبوك و موبايل رو از دختره ميگيرن تا ازهم خبری نداشته باشن. دختره رو ميدن به يكى ديگه.
ی روز دختر از يه رفيقش موبايل ميگيره با پسره تماس ميگيره ميگه منو به اجبار دادن به يک پسر ديگه قراره 2 روزه ديگه عروسى بكنيم . پسره ميگه نميزارم ، تو مال منى. دختره ميگه بدنم يا مال تو است يا مال خاك........
شب عروسى دختر شاهرگ خودشو ميزنه و ميميره.....
پسر برميگرده ميبينه عشقش بخاطر اون خودشو كشته، ميره سر قبر دختره اونم خودشو ميكشه....