خدایـــا جــانم را بگیــر...
ولــی...
زندگی من اوســت...
تــو را قســـم....
زنـدگی ام را از مــن نگیـــر...
خدایـــا جــانم را بگیــر...
ولــی...
زندگی من اوســت...
تــو را قســـم....
زنـدگی ام را از مــن نگیـــر...
خونم را به هیچ بیماری هدیه نمیکنم.....
نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!!
غیرتم قبول نمیکند در رگ های دیگری باشی......
عشق همیشگی من ....
ساعتها
ب عکس
"تو"
نگاه میکنم
وفکرمیکنم
ب جمله ای برای تو
وانگار ک
برق چشمانت
انقدر زیادست
ک خشکانده ست
این کلمات را
فقط همین یک جمله
میچرخدتوی ذهنم
"میشوددوستت نداشت؟"
"نمیشود"
از زندگی درد ها کشیدم و از دردها ذرس ها اموختم با تنهایی ساختم و با بی کسی سوختم.....
ولی یاد نگرفتم کسی را فراموش کنم....
با پسری باش
ک رژ لبتو خراب کنه نه ریملتو
با دختری باش ک وقتی نباشی
ریملش پاک شه نه رژ لبش....
من تنها کمی متفاوتم. . .
وقتی تمام درد های
دنیا. . .
روی شانه های دخترونم کوه میـــــــــــــــشه. . .
من به پهنای تموم کوهپایه ها. . .
لبخــــــــــــــند میزنم. . .(!)
ﺷـَــﮏ ﻧﮑﻦ ﻋَﺰﯾﺰَﻡْ ... ﻭَﻗﺘﮯ ﺧﻮﺩَﺕ ﮐـَـﻤﺮَﻧﮓ ﻣﯿﺸَﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ
ﯾﻪ ﻧﻔـَﺮِﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﺩَﺷﻮ ﺗﻮﺯﻧﺪﮔﯿـــَﻢ ﭘـُﺮﺭَﻧﮓ ﻣﮯﮐُﻨــَـﻪ
ﭘـــَــﺲ ﯾﺂﺩَﺕ ﺑﺂﺷﻪ
ﺍﮔَﺮ ﺩﻭﺭ ﺷَﯽ ﺍﺯﻡ، ﻋﺂﺷِﻘَــﺘَﻢ ﮐﮧ ﺑﺂﺷـــَـﻢ ،،،
ﺑﮧ ﺗـﻤﺂﺍﺍﺍﻡِ ﻋﺂﺷﻘﺂﻧﮧ ﻫﺂﻣﻮﻥْ ، ﭘُﺸﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ؛
ﻭﻓـــــَـﺮﺁﻣﻮﺷَﺖ ﻣﮯﮐﻨَﻢ ...
ﭼﻮﻥ ﺑﯿـﺰﺁﺍﺍﺍﺍﺭَﻡ ﺍَﺯ ﺑﻮﺩَﻥ ﻫﺂﯾﮯ ﮐﮧ ﺑﺂﻧــَﺒﻮﺩﻥ ، ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺁﺭَﻥ ...~
ﺑﮧ ﻫـَـﻤﯿﻦ ﺳﺂﺩِﮔــــﮯ !!!
ﻧـَﻔـَـــــــﺴَﻢ ﮐِﮧ ﺑﺂﺷﮯ ، ﺩﯾﺮ ﺑﯿﺂﺍﺍﺍﯾﮯ ، ﻣـَــﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺍَﻡ ..
ﺍﯾﻦ ﻗﺂﻧﻮﻥِ ﺯﻧﺪﮔﮯِ ﻣــَــﻨﻪ
ﺑـﻮﺩﮮ ، ﻧــْــْـــْــْــﻮﺵ
ﻧـَﺒﻮﺩﮮ ، ﻓــَــﺮﺁﻣﻮﺵ ..
ﺑﯿﺨُــﻮﺩ ﮬَﻢ ﻣُﻨﺘَﻈِــــــﺮ ﻧَﺒــﺂﺵ .. ﺗـﻮ ﺧــــﻮﺩَﺕ ﺭَﻓﺘــــﯽ ..
ﺭﻭﺯﯼ ۱۰۰ﺑﺎﺭﻡ ﺑِﻤﯿــﺮَﻡ ﺍَﺯ ﺩِﻟﺘَﻨﮕـﯿﺖ ﺩﺍﺍﺍﻍ ﮐﻠﻤﻪ ﯼ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭ ﺭﻭ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺬﺍﺭﻡ!
(من خدایی دارم، که در این نزدیکی هاست
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا مي فهمد.)
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍ ﺩﻫﺪ ...
جوانان هرزه در اولین نگاه چقدر صمیمانه نگاه پاک دختران
را میخرندو چقدر نا مهربانانه آسمان آبی عشق را برایشان
تیره و تار میکنند.
با فانوسی از عشق کلبه تاریک دلشان را روشن میکنند
از یاسهای سپید محبت سخن میگویند
و در بیستون عشق دختران را آواره میکنند
بارها به انگشتانشان وعده حلقه عشق میدهند
و آنها در رویاهای شیرین خود ،روی دریاچه ای از صفا
بر فراز موجهای پر تلاطم هوس به گفته های پر فریب آنها
دل میسپارند
جوانان هرزه شخصیت ،زندگی ،جوانی،عفت و پاکدامنی
دختران رابه بازی میگیرند و دختران میمانند و یک دنیا حسرت
تعداد صفحات : 67