اگر کســــــــــــــــــــــی خوبی هایت را فرامــــــــــــــــــــــــــوش کرد

 تــــــــــــــــــــو خوب بودن را فرامـــــــــــــــــــــــــوش نکن

نیما یوشیج در جشن یک سالگی فرزندش نوشت: پسرم!یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان رادیدی! از این پس همه چیزجهان تکراریست؛ جز مهربانی !

وصیتنامه فریدون فروغی...

بگویید بر گورم بنویسند:
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت...
مهربان بود
ولی مهر نورزید...
طبیعت را دوست داشت
ولی از آن لذت نبرد...
در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود
ولی کسی بدان راه نیافت...
در زندگی احساس تنهایی می نمود
ولی هرگز دل به کسی نداد...
و خلاصه بنویسید:
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن...

به سلامتی اونایی که ولنتاین امسال منتظر اس ام اس هیچکس نیستن ...

واسه روز ولنتاین دوتا ستاره تقدیمت می کنم

یه ستاره پر بوسه که دلم بی تو نپوسه

یه ستاره پر امید واسه هر کی تو رو دید

ولنتاین مبارک

دختر جماعت به کل برتر است

ز چن تا پری از همه سرتر است

پسر سخت بیجا کند،مرگ بید

که بتر ز دختر بیاید پدید

رووووووووووووووووووووتون مبااااااااااااااارک

باز برمی گردی ؟؟؟

چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد

از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی

با چون منی به غیر محبت روا نبود

شهریار

بلبل باغ تو ام از باغ بیرونم مکن

گرچه دور افتاده ام اما فراموشم مکن

در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند 
که در را بر روی هیچکس باز نکنند . 
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . 
اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد . 
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . 
زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . 
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : 
نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چ 
یزی نگفت ، و در را برویشان گشود . 
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . 
پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، 
پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : 
علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ 
مرد بسادگی جواب داد : 
چـــون این همـــون کسیــــه که ، در را برویم باز میکنـه !!!