در نقطه ای از زندگی باید آنچه می خواهی را داشته باشی...
ویا دلیل موجهی برای نداشتن آن داشته باشی...
"اندی ریدیک"
در نقطه ای از زندگی باید آنچه می خواهی را داشته باشی...
ویا دلیل موجهی برای نداشتن آن داشته باشی...
"اندی ریدیک"
من برای خودم می نویسم…
توبرای خودت بخوان…
من حرف دلم رامی نویسم…
توحرف دلت را بخوان…
من برای عشق می نویسم…
توبرای معشوقه ات بخوان…
دختر یعنی تجسم مهربانی خدا،روزت مبارک ای سبزترین بهانه ی خدا برای محبت.
حســــرت!
یعنی شانـه هایت ، دوش بـه دوشــــــمـ باشد
اما نتوانـــم از دلتنگی بـه آن پناه ببـــــــرم.......
حســــــرت !
یعنی تـــــــو
کـه در عین بـــــــــودنت داشتنتــ را آرزو می کنــــــــم . .
خواب دیدم که تو رفتی و دلم تنها شد
حاصل آتش عشق من و تو سرما شد
من پریشان و دل افسرده پی ات میگردم
همه ذرات دل من ای کاش شد
به کدامین گنه امروز مرا سوزاندی؟؟
که عذاب دل من بیکسی فردا شد
آرزوهای قشنگ من و تو پوسیدند
حیف از این عشق که بازیچه این دنیاشد...
هرشب دلم گفت وگوها باتو دارد
دراین رویا چه آرزوها باتو دارد
با آنکه نیستی کنار شبهای غریبم ولی...
تو در دلی ودل رازها باتو دارد
روزه ام را باز با آغوش تو وا می کنم
تا سحر چشمان مستت را تماشا می کنم
بی مهابا صورت ماه تو را می بوسم و
از همین امروز عید فطر برپا می کنم
چشم وگوش وبینی ولب را به دنیا بسته ام
تشنـه ی عشـق تـوام اما مدارا می کنم
در نماز ظهر رکعتهای من گم می شود
عصر ها خود را در آغوش تو پیدا می کنم
ای عزیزان زندگی کاری که با یوسف نکرد
من پس از افطار آن را با زلیخا می کنم
روزه دارم هر چه می بینم دلم لک می زند
بین این مو گنـد میــها یاد حــوا می کنـم
هر که می آید نویدم می دهد عاشق شوم
تا برای عشق جایی نیست ، بی جا می کنم
روزه ی مریم نشسته بر لب معشوقه ام
آخرش یک روز من این روزه را وا می کنم
دیدمت
یک شب
به دریا زل زدی
کاش دریای تو بودم
دل به دریا میزدی .
من برای خودم می نویسم…
توبرای خودت بخوان…
من حرف دلم رامی نویسم…
توحرف دلت را بخوان…
من برای عشق می نویسم…
توبرای معشوقه ات بخوان…
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
تعداد صفحات : 5