مرگ مردن نیست، مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بیشماری را دیدهام
که راه میرفتند، حرف میزدند،
و خیس از باران، تنهایی را درک میکردند
شعر میخواندند، میگریستند، قرض میدادند
میخندیدند و,,,
" حسین پناهی "
مرگ مردن نیست، مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بیشماری را دیدهام
که راه میرفتند، حرف میزدند،
و خیس از باران، تنهایی را درک میکردند
شعر میخواندند، میگریستند، قرض میدادند
میخندیدند و,,,
" حسین پناهی "
مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ولی زن باید روی آینده خودش خط بکشد.
“سینکلر لوییس”
شکسپير ميگه: خيانت تنها اين نيست که شب را با ديگري بگذراني ...
خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست که دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ...
خيانت ميتواند جاري کردن اشک بر ديدگان معصومي باشد!
هرگز تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد یک بار این کار را انجام دادم تنهاییم دو برابر شد.
حسین پناهی
↺ من اینــــــــــــــم ↷
※یه کوچولو لــــــــــــــــــــوس!
※با بـــــــــــــــــچه بازیای خــــــــــــــاص خودم!
※یه لجـــــــــــــبازه یه دنــــــــــــــــده!
※يه نمه بچه پـــــــــــــــــررو!
※یه خورده دیــــــــــــــوونه!
※یک کمی رویـــــــــــــــایی,
※یه دختر احســــــــــــاسی که سریع گریـــــــــــه ام میگیره
※خــــــــــــیلیم حســـــــــــــودم البته رو عشقم...
※تک پــــــرم!
※یه کوچولو بی اعتــــــــــــــماد به دورو وریا...!
※یه نــــــــــــــــمه کله شق!
※از یکی بدم بیاد خیلی شــــــــــــــیک و مجـــــــــــلسی ازش میگذرم و دســـــــــتو پـــــــــــا زدنش اصلا واسم مهم نیست!
※ولی عوضش, یـــــــــــــه رو بیشتر ندارم!
※زیـــــــــــــرابی نمیرم, زیـــــــــــــــــراب کسی رو هم نمیزنم!
※بــــــــــــــــــده کسیو نمیخوام!
※واقعــــــــــــــعیتارو میگم!حتی اگه به ضـــــــــررم تموم شه!
※سواســــــــــــــــتفاده تو ذاتم نیست!
※تونخ هیچ پـــــسریـــــــــــــــم نمیرم
※ چون خودم یه گل پسری دارم که تموم زندگیمه
※ ا
صحبتی از استاد دکتر شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران که می گفت: زن زیبـاســت ... چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است... چه آن زمان که خود را می آراید از پس همه خستگیهایش.. چه آن زمان که فریاد می زند بر سرت ... و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را مبینی... چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند... زن زیباست... آن زمانی که خسته از همه تُهمتها و نابرابریها باز فراموشش نمی شود؛ مادر است، همسر است، راحت جان است ... زن زیباست ... زمانی که لطافت جسم و روحش را توأمان درک کردی ... زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی ... زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش نگذاشتی ... آری زن زیبـــــاست... (تقديم به زنهاي سرزمینم)
مال من باش ولنتاین
من این آرزوی ولنتاین را برای تو می فرستم، با آغوشها و بوسه ها
جائی را میسازم اینجا نزدیک خودم ، که فقط برای توست
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بسکه دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیدهی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان میبینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
دلم پرواز می خواهد
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد !
تعداد صفحات : 6